دانلود قسمت چهارم فصل یازدهم سریال Supernatural همراه با زیرنویس فارسی
دانلود قسمت چهارم فصل یازدهم سریال Supernatural با زیرنویس فارسی
دانلود قسمت 4 فصل 11 سریال Supernatural
دانلود قسمت چهارم فصل یازدهم سریال Supernatural
دانلود فصل یازدهم سریال Supernatural
خلاصه داستان :
این سریال داستان دو برادر است که شغل خانوادگی آنها نجات دادن انسانهایی است که گرفتار شیاطینی می شوند که جان آنها را به خطر می اندازد . در هر قسمتسریال یک یا چند شیطان باید توسط این دو برادر شکار شوند .
سریال Supernatural
سریال Supernatural
صحنه های عجیب و فوق العاده ترسناک این سریال از دلایل محبوبیت آن است. ماجرای زندگیدوبرادر است که در کودکی طی حادثه وحشتناکی مادر خود را از دست دادهوپدرشان را هم گم کرده اند. حالا که به دو جوان رعنای معاصر تبدیل شدهاندو شهر به شهر دنبال پدرشان می گردند…
سازنده : Eric Kripke
ستارگان : Jared Padalecki , Jensen Ackles , Jim Beaver
شبکه : The CW , The WB
ژانر : درام | فانتزی | ترسناک | معمایی | مهیج
کشور : آمریکا
زبان : انگلیسی
زمان :۴۴ دقیقه
گروه سنی : –
سال تولید : ۲۰۰۵
وضعیت پخش : در حال پخش
نمره : ۸٫۷
زیرنویس فارسی : به زودی
اطلاعات بیشتر : IMDB
دانلود قسمت 4 فصل یازدهم سریال Supernatural همراه با زیرنویس فارسی
قد سریال استراتژیک مافوق طبیعی (Supernatural) توسط استاد حسن عباسی در فرهنگسرای ارسباران
ایجاد تصویر استراتژیک از مناسبات عالم که می تواند باور انسان را منحرف کند و یا خط دهی خاصی به آن داشته باشد نظیر جستجوی خدا در کسوت طبیعی ، ملموس کردن غیب و …. نگاهی است که دارای تاریخ گسترده ای در سینما می باشد. سریال SUPER NATURAL مدعی این مسئله است که هر آنچه در عالم ماورا و بیرون از طبیعت وجود دارد را میتوان در روی زمین تعینی کرده و با مناسبات مادی آن را سنجید.سریالی اومانیستی که در ۴ حوزه خدا، فرشتگان، شیاطین و بشر نهایتاً بشر را فائق بر آن سه حوزه دیگر معرفی می کند. از سال ۲۰۰۵ تا کنون، ۵ فصل این سریال در ۱۰۴ قسمت پخش شده است، فصل بعدی آن نیز در حال ساخت، و پخش آن از اواخر سال ۲۰۱۰ می باشد. تا کنون ۱۳ نفر آن را کارگردانی کرده اند.
بستر تعلیق عبارت است از: امپریسیسم (اصالت حس و تجربه)
خط تعلیق اصلی: امانیسم (اصالت بشر)
مؤلفههای استراتژیک سریال:
۱- القاء اصالت حس (و در نتیجه نفی غیب).
۲- القاء آرماگدونیسم و نبرد نهایی.
۳- القاء آپوکالیپسیسم و پایان جهان.
۴- القاء استیصال خدا، خستگی خدا و ملائک.
۵- غیب هراسی، خدا هراسی و ملائکه هراسی در ژانر وحشت.
۶- القاء مرگ خدا و تقسیم ارثیه دنیا میان بشر و شیاطین و فرشتگان.
۷- القاء امانیسم و اصالت بشر در نسبت با خدا و فرشتگان.
۸- القاء تفوق و هژمونی شیاطان.
۹- القاء نئوپاگانیسم و کفرکیشی نوین، با کنار زدن خدا و فرشتگان، و جایگزینی بشر.
۱۰- القاء مافوق طبیعی بودن بشری که روبروی موجودات مافوق طبیعی می ایستد.
۱۱- القاء توان اغواگری در قدرت نرم شیطان.
Supernatural : نام سریال
سال شروع پخش : 2005
تعداد فصول : فصل ششم در حال پخش
کارگردان :
فیلیپ اسگریسیا
رابرت سینگر
کبم منرز
نویسندگان :
اریک کریپکه
سارا گامبل
بن ادلاند
بازیگران اصلی :
جارد پادالسکی
جنسن آکلس
جیم باور
میشا کلینس
تهیه کنندگان :
اریک کریپکه
فیلیپ اسگریسیا
پیتر جانسون
موسیقی متن :
جی گروسکا
کریستوفر لنرتز
فیلم برداران :
سارج لادونسر
تروین :
نیکول بیر
دیوید اکستروم
دکور :
جورج نیمن
طراح صحنه و لباس :
دیان ویداس
گریم :
جین کو
شانون کوپین
آندره منچور
مدیر تولید :
تد پیتسون
کریستین کرونین
دستیار کارگردان :
گابریل کورا
مولی کلایتون
گروه هنر :
مرلین درویسویس
تری اواسیک
گروه صدا :
پال . جی. دیلر
کاریان فوستر
جلوه های ویژه :
رندی شامکیو
دنیس بریست
آدام تایلر
تیتراژ :
جانسن هارمر
برد تورنر
کریستا بل
گروه انیمیشن :
کری بارامال
گروه حمل و نقل :
مارک گوید
میروسلاو سایتا
برد بایلسیس
سریال در مورد داستان زندگی دو برادر به نام های "سم" و "دین" وینچستر است. برادرانی که شیاطین و دیگر موجودات اهریمنی را شکار میکنند. اما با گذشت زمان متوجه میشوند که سرنوشان فقط به شکار موجودات ماوراطبیعی منتهی نمیشود و اتفاقات هولناکی در انتظار آن هاست. آن ها در طی این فصل 5 با وقایعی روبه رو شده اند که تقریبا باور آن ها غیر ممکن است و این مسائل تا بهشت و جهنم و حتی خود خدا هم ادامه می یابد....
تحلیل و بررسی از سهیل
"Supernatural" بررسی و تحلیل فصل های 1-5 سریال
Supernatural"" داستان زندگی دو برادر است به نام های "سم" و "دین" وینچستر که در کودکی مادر خود را دریک حادثه هولناک توسط یک شیطان از دست داده اند و پدر آن ها "جان" قسم خورده تا انتقام خون همسرش "مری" را بگیرد. او تبدیل به یک شکارچی موجودات اهریمنی می شود و ناخواسته دو پسر خود را نیز درگیر این موضوع می کند. در طی روال داستان تا اوایل سریال، همه چیز یکنواخت دنبال می شود...
"جان" به دنبال پیدا کردن شیطان چشم زرد، قاتل همسرش است و "سم" و "دین" با یکدیگر زوج شکار خوبی را تشکیل داده اند. اما کم کم ماجرا رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد. سر و کله یک اسلحه ویژه پیدا می شود. اسلحه ای که قادر است هر چیزی، از جمله شیاطین را بکشد. با انتشار خبر اسلحه، هر طرف به دنبال تصاحب آن است. خانواده وینچستر در یک سمت و شیطان چشم زرد در طرف دیگر...
برای به دست آوردن این اسلحه خون های زیادی ریخته می شود و در آخر اسلحه به شیطان چشم زرد می رسد ولی این تمام ماجرا نیست زیرا "جان" برای نجات جان "دین" مجبور می شود روح خود را به شیطان چشم زرد بفروشد.
یعنی پس از مرگ، روح او به جای قرار گرفتن در آرامش، در جهنم و زیر شکنجه موجودات اهریمنی می رود. حال که شیطان چشم زرد به یکی از اهدافش یعنی نابود کردن "جان" رسیده است، هدف اصلی خود را دنبال می کند. او سال ها پیش نزد نوزادانی رفته است و از خون خود به آن ها چند قطره داده است و این عمل باعث شده است تا این نوزادان نیمه انسان-شیطان شوند. و از قدرت های ویژه نظیر دیدن آینده، قدرت بیش از حد، تکان دادن اجسام با ذهن و ... بهره مند شوند. "سم" یکی از این نوزادانی بوده است که الان بزرگ شده و تبدیل به یک شکارچی شده است.
شیطان چشم زرد تمام این نوزادان را در یک محل دور افتاده جمع می کند و به آن ها میگوید که هر کس توانست آخرین نفر باشد که زنده بماند می تواند از این محل زنده خارج شود. "سم" و دیگران همه کشته می شوند تنها یک نفر زنده از این محل خارج می شود.
"دین" برای نجات جان برادرش دست به اقدامی تحسین بر انگیز می زند. او یک سال دیگر زندگی می کند و بعد از یک سال، روحش را به شیطان می فروشد و در عوض "سم" دوباره زنده می شود. شیطان چشم زرد هم که بلاخره پس از این تفرقه ای که میان این این جوانان استثنایی انداخته موفق می شود تا قوی ترین شخص را انتخاب کند، یعنی کسی که توانسته آخرین نفری باشد که زنده مانده است. او با کمک این شخص، سعی دارد تا دروازه جهنم را به روی کره زمین باز کند. و حالا از طرفی "سم" که دوباره فرصت زندگی دارد و "دین" و "بابی" که دوست شکارچی پدرش است و از طرف دیگر شیطان چشم زرد و فرد منتخبش قرار دارند.
شیطان چشم زرد موفق می شود تا دروازه جهنم را باز کند و صدها شیطان را از جهنم وارد کره زمین کند ولی این کار عواقبی هم دارد. اینکه هم او و هم فرد منتخبش توسط "دین" و "سم" کشته میشوند.
حالا "دین" فقط یک سال فرصت زندگی کردن دارد و به همین خاطر تصمیم میگیرند تا زمانی که می توانند ، به شکار بپردازند و شر این موجودات اهریمنی را از سر بشریت کم کنند. یکی از شیاطین به نام "روبی" نزد "سم" و "دین" می آید و به آن ها می گوید که قصد کمک کردن به آن ها را دارد و می گوید که کسی که روح "دین" را در اختیار دارد شیطانی است به نام "لیلیت". "سم" و "دین" و "بابی" و البته "روبی" با یکدیگر همراه می شوند تا "لیلیت" را بکشند و "دین" را از عهدی که بسته است، نجات دهند. ولی همیشه طرف خوب ماجرا پیروز نمی شود...
روز موعود فرا می رسد و "دین" توسط سگ های جهنمی کشته می شود و به جهنم می رود. از طرفی هم "سم" تنها مانده است و دست به هر کاری می زند تا انتقام خون برادرش را بگیرد. او چون انسان-شیطان است ، با خودن خون شیاطین نیرومند می شود و می تواند بر علیه خود شیاطین از آن نیرو استفاده کند. "روبی" که به ظاهر کمک رسان "سم" بود او را تحریک میکند تا "سم" از خون او استفاده کند. بعد از گذشت 4 ماه از این وقایع، ناگهان "دین" در بیابانی زنده می شود. او با سختی از قبر خود بیرون می آید و دوباره پا به کره زمین می گذارد. اما چطور این اتفاق افتاده است را نمیداند و همچنین او سوغاتی نیز از آن دنیا با خود آورده است. جای انگشتان یک نفر روی بازی او حک شده است. احتمالا این انگشتان متعلق به همان کسی است که "دین" را از جهنم خارج کرده است.
"دین" پس از ورد به دنیای واقعی به دنبال "سم" و "بابی" می رود. هر دوی آن ها از دیدن "دین" متعجب می شوند و حتی فکر می کنند که او یک تغییر شکل دهنده است که خود را به شکل "دین" در آورده است. "دین" متوجه اتفاقاتی که در نبود او افتاده است می شود. او متوجه می شود که "سم" معتاد به خوردن خون شیاطین شده است و "روبی" او را به این عمل وا داشته است.اما بلاخره "دین" از این بلا تکلیفی خارج می شود. فرشته ای به نام"کستیل" نزد او می آید و ماجرا را برای او تعریف می کند. او میگوید که "لیلیت" قصد دارد تا "لوسوفر" یا همان "ابلیس" را از قفسش در جهنم آزاد کند. ولی برای این کار او نیاز دارد تا 66 قفل را بشکند تا درب این قفس باز شود.
برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید
نام: logoouo.png
مشاهده: 4894
حجم: 21.6 کیلو بایت
و حالا "سم" با کمک "روبی" در حال قوی تر کردن خویش است تا مانع کار "لیلیت" شود. و "دین" هم با کمک فرشتگان مشغول حفاظت از قفل هاست تا "لیلیت" موفق به شکستن آن ها نشود. تمام قفل ها یکی پس از دیگری شکسته می شود و فقط 1 قفل باقی می ماند. قفل آخر فقط با مرگ "لیلیت" شکسته می شود. ولی "سم" از این ماجرا اطلاعی ندارد. او با "دین" دعوای سختی می کند و آنها از یکدیگر جدا می شوند. آنها در جریان کارهایشان با فردی به نام "چاک" آشنا شده بودند. او پیامبر خداوند بود. تصاویری به او الهام می شد و او آنها را در قالب کتابی می نوشت و حتی خود او هم اطلاع نداشت که این وقایعی که او می نویسد به وقوع می پیوندد.
"سم" بلاخره آنقدر از خون "روبی" استفاده می کند که موفق می شود "لیلیت" را بکشد. وقتی او موفق به این کار میشود ناگهان متوجه میشود ماجرا مشکوک است و "روبی" هم حقیقت را به او می گوید که کشتن "لیلیت" آخرین قفل بوده است و حال "سم" باعث آزاد شدن "لوسوفر" شده است. "سم" با کمک "دین" موفق می شوند تا "روبی " تا بکشند. حالا "سم" از کرده خود پشیمان است و میداند که چه اشتباهی را مرتکب شده است.
فرشتگان و شیاطین برای اینکه بتوانند در کره زمین باشند باید در قالب پوسته ای بروند. یعنی آن ها باید به بدن انسانی نفوذ کنند تا ماهیت دنیوی داشته باشند. حال که "لوسوفر" پا به کره زمین گذاشته است، آخرالزمان بر پا شده است.
او قصد دارد تا بر کل کره زمین مسلط شو و برای این کار او نیاز به یک پوسته دارد. پوسته اصلی او کسی نیست جز "سم"، ولی برای ورود به بدن کسی، اول نیاز به رضایت آن فرد دارد و "سم" این اجازه رو به لوسوفر نمی دهد. به همین خاطر لوسوفر به بدن دیگری وارد می شود، گر چه این بدن تمام نیازهای "لوسوفر" را برطرف نمیکند ولی به او اجازه می دهد تا حالت دنیوی به خود بگیرد.
فرشتگان هم قصد دارند تا فرمانده قدرتمند خودشان را برای مقابله با "لوسوفر" وارد کره زمین بکنند. بدن مورد نیاز "مایکل" هم "دین" است. ولی "دین" هم راضی به این کار نیست. این تراژدی جالب شده است که دو برادر فرشته به نام های "لوسوفر" و "مایکل" نیاز به بدن های دو برادر به نام های "سم" و "دین" دارند.
یکی از روش های "لوسوفر" برای نابود کردن بشریت، وارد کردن چهار سوار کار آخرالزمان است. هر یک از این ها یک قدرت خارق العاده دارند. سوار کار "قحطی" هر کجا که می رود، باعث میشود تا انسان ها در چیزی که بیشتر از همه دوست دارند، افراط کنند. سوار کار "جنگ" هر کجا که می رود باعث میشود تا انسان ها به یکدیگر مظنون بشوند و همدیگر را بکشند. سوار کار "مریضی" هر کجا که می رود باعث مریضی های شدید و کشنده ای می شود. و در آخر سوارکار "مرگ" که قدرتمند ترین فرد دنیاست، میتواند هر کسی را که اراده کند، بکشد. هر یک از این سوار کاران یک حلقه به انگشت خود دارند که نیروی مورد نیازشان در آن انگشتر وجود دارد.
"سم" و "دین" در حالی که به دنبال حلقه سوار کارها هستند، با فرشته ای به نام "جبرئیل" آشنا میشوند. او در ابتدا قصد اذیت و آزار "سم" و "دین" را دار ولی بعد از مدتی او هم به جرگه آن ها می پیوندد و راه حلی به آن ها پیشنهاد میکند. اینکه برای دوباره بازکردن در قفس "لوسوفر" نیاز به این چهار انگشتر است. یعنی اگر هر چهار انگشتر را کنار هم قرار بدهند میتوانند قفس "لوسوفر" را دوباره باز کنند. ولی بعد از اینکه در قفس را باز کردند باید "لوسوفر" را به داخل آن قفس بیندازند.
"سم" و "دین" به کمک "کستیل" و "چاک" و "بابی" همگی بسیج شده اند تا جلوی جنگ "مایکل" و "لوسوفر" را بگیرند. به همین خاطر به دنبال سوارکاران آخرالزمان راهی می شوند و بالاخره موفق می شوند که هر چهار حلقه را به دست بیاورند.
"سم" و "دین" یک برادر ناتنی به اسم "آدام" دارند. "جان" در حالی که به شکار رفته بوده است، آنجا با زنی آشنا می شود که حاصل ازدواج آنها "آدام" است. "مایکل" موفق می شود که "آدام" را با شیوه ای فریب بدهد و وارد بدن او شود. "سم" هم قبول میکند که "لوسوفر" به بدن او وارد شود ولی او کنترل بدنش را از دست ندهد تا بتواند خودش و "لوسوفر" را به داخل قفس "لوسوفر" بیندازد. ولی اراده"لوسوفر" از او قوی تر است.
حالا همه چیز برای جنگی میان "مایکل" و "لوسوفر" که باعث نابودی کره زمین می شود، آماده است.
"مایکل" و "لوسوفر" در بیابانی رو به روی یکدیگر قرارمی گیرند. ولی "دین" و "بابی" و "کستیل" هم وارد ماجرا می شوند. "کستیل" با استفاده از روغن مقدس موفق میشود تا "مایکل" را برای دقایقی از مهلکه دور کند تا "دین" بتواند با "سم" که تحت اراده "لوسوفر" در آمده است، صحبت کند. ولی این کار کستیل بی پاسخ نمی ماند و "لوسوفر" هم او و هم "بابی" را می کشد و حالا فقط "دین" و "سم" یا بهتر بگوییم "لوسوفر" رو به روی هم مانده اند.
"لوسوفر" از عصبانیت "دین" را به ماشین شورلت ایمپالا میجسباند و او را به طرز فجیعی کتک میزند.
ولیی هنگامی که میخواهد شر "دین" را هم بکند، چشمش به اسباب بازی که درون ماشین وجود دارد می افتد.
ناگهان "سم" تمام خاطراتی را که از کودکی تا به امروز داشته به یاد می آورد و تمام این همه سال از جلوی چشمانش میگذرد و اینچنین است که "سم" می تواند کنترل بدن خود از "لوسوفر" پس بگیرد. او قفس "لوسوفر" را باز میکند و هنگامی که میخواهد به داخل قفس بپرد، "مایکل" از راه میرسد و مانع این کار میشود، ولی "سم" تصمیم خودش را گرفته است و هم خودش و هم "لوسوفر" و هم "مایکل" را به داخل قفس می اندازد.
پس از این کار "کستیل" دوباره زنده میشود و تبدیل به فرشته میشود و "بابی" را زنده میکند و "دین" را نیز به حالت اول برمی گرداند. "دین" بنا به خواسته "سم" پیش "لیزا" دختری که از قدیم به او علاقه داشته می رود و زندگی جدیدی را آغاز میکند. و به نظر می رسد که زندگی پر التهاب و سخت "دین" به پایان رسیده است، اما "سم" را میبینیم که جلوی خانه "لیزا" ایستاده است و در حال تماشای "دین" است.
و ما را با هزاران سوال بی پاسخ به انتظار فصل ششم رها میکنند.
با تشکر ویژه از RASHNO عزیز بایت ویراستاری و سعید عزیز بابت گرافیک
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.
ویرایش توسط FFKIA : 10-07-2010 در ساعت 12:38
اشتراک گذاری
FFKIA, Himler, قطره باران و 1 کاربر دیگر به این پست علاقمند بوده اند.
آنان که میفهمند عذاب میکشند
و آنان که نمیفهمند عذاب میدهند
پاسخ با نقل قول پاسخ با نقل قول
19 کاربر از پست مفید ADoLF سپاس کرده اند .
*sOlii*, .:Se7eN:., AloneDreamer, Amélie, FFKIA, Hedieh, Himler, javad_17, MiSS SAYTA, MOHAMMAD, m_a1100, Parnian, P_N, raha_92, RapidPc, ScarFace, SHAHIN, sina2, SovRan
10-07-2010 12:17 #3
ADoLF
ایــستاده مــردن ..
ADoLF آواتار ها
وضعیت : ADoLF آنلاین نیست.
تاریخ عضویت : Jul 2010
محل سکونت : Tehran
نوشته ها : 1,541
سپاس ها : 3,447
سپاس شده 2,142 در 951 پست
یاد شده
در 5 پست
تگ شده
در 486 تاپیک
جعبه مدال ها
مدال سینمایی درجه دو هدیه ویژه درجه سه هدیه ویژه درجه سه مدال نویسندگی درجه سه
پاسخ : تحلیل و بررسی سریال SuperNatural خلاصه پنج فصل اول
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.
برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید
نام: banneropo.gif
مشاهده: 5723
حجم: 105.9 کیلو بایت
به نام خدا
با افتخار تقدیم میکند CinemaCenter.ir تیم تحلیل و بررسی
تحلیل و بررسی اپیزود یکم از فصل ششم ماورا الطبیعه
سخن اول
بالاخره انتظارها به پایان رسید و فصل جدید سریال"supernatural" شروع شد. بعد از آن پایان زیبا در فصل پنجم، همه بیصبرانه منتظر دیدن فصل ششم بودند. فصلی که احتمالا آخرین فصل این سریال نیز است. سوال های زیادی از جمله "نحوه برگشتن" سم از قفس و یا ماهیت "چاک" وجود داشت. که انتظار میرود در این فصل به این سوال ها جواب قانع کننده ای داده شود.
شکارچی نجار
"دین" به خاطر قولی که به "سم" داده بود تصمیم گرفت که یک زندگی آرام را دنبال کند و به فکر برگرداندن "سم" نباشد. حالا "دین" با دختر آرزوهاش "لیزا" هم خانه شده است و به نظر میرسد که زندگی خیلی خوبی دارند. اما "دین" هوز مطمئن نشده است که خطری او را تهدید نمیکند. با اینکه در کنار "لیزا" و پسرش زندگی میکند ولی هنوز پیشگیری های لازم جهت مقابله با خطر های احتمالی را انجام میدهد. زیر پادری خانه تله شیطان درست کرده است و هر شب تمام درها و پنجره ها را چک میکند و حتی زیر تخت خواب خود، آب مقدس و تفنگ نگه میدارد. با اینکه او یک سال است که از شکار دور است و کم کم به دوری "سم" عادت کرده است ولی هنوز خاطرات گذشته اش او را همراهی میکند. در حالی که مشغول کار جدیدش، نجاری است ولی خاطرات بریدن سر خون آشامان او را رها نمیکند. هر چقدر هم که خود را مشغول نگه دارد باز هم خاطرات گذشته، یادآور میشوند و افکار او را پریشان میکنند. میبینیم که "دین" درون باری با همسایه اش نشسته است. گارسون بار، به بهانه دادن قبض، شماره خود را به "دین" میدهد و اطمینان پیدا میکنیم که "دین" هنوز هم جذابیت قبلی خود را دارد ولی او بیخیال دختر میشود و به بیرون بار می آید. نکته اینجاست که اگر زمان قدیم بود، مطمئنا "دین" شب را با دختر میگذراند ولی این "دین" دیگر "دین" سابق نیست. او حالا مردی خانه دار شده است که تمام وقت خود را با خانواده خود میگذراند. وقتی از بار خارج میشود تا سوار ماشین جدیدش شود، صدای جیغ دختری را از ساختمانی متروکه میشنود. درست است که "دین" شکار را ترک کرده است ولی اسلحه او همیشه همراهش است. به دنبال صدای جیغ وارد ساختمان میشود... با دیدن این سکانس، یاد شکار های دو نفره "سم" و "دین" در گذشته می افتیم. زمانی که همه چیز آسان بود و با کشتن یک روح و یا یک خون آشام، روزشان به پایان میرسید و شب با خیالی آسوده میخوابیدند. "دین" به دنبال صدا در درون ساختمان جستجو میکند و هیچ ردی از صدا پیدا نمیکند ولی دست خالی هم از ساختمان بیرون نمیرود. ردی شبیه به پنجه یک جیوان روی دیوار های ساختمان نمایان است. پنجه ای که تا به حال شبیه آن را در سریال ندیده بودیم. "دین" هم با تعجب دستی روی جای پنجه میکشد ولی چون سرنخ دیگری ندارد به خانه باز میگردد.
برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید
نام: logoouo.png
مشاهده: 4615
حجم: 21.6 کیلو بایت
شیطان چشم زرد
"دین" باز هم مانند هر شب تمام ورودی های خانه را چک میکند تا مشکلی به وجود نیاید. صبح روز بعد در حالی که با ماشینش در حال رفتن به محل کارش است، دوباره همان رد پنجه را این بار بر روی تیر چراغ برق میبیند. از ماشین پیاده میشود و به سمت تیر چراغ برق میرود ولی دوباره چیز دیگری توجهش را جلب میکند. این بار همان رد، بر روی لباس های پهن شده در حیاط و همچنین بر روی در انباری وجود دارد. "دین" دوباره دست به اسلحه میشود و وارد انبار خانه میشود. ناگهان سگی از در به بیرون می آید که باعث میشود اسلحه خود را بیرون بیاورد. همسایه جدید "دین" که به ظاهر مردی ساده است اسلحه را در دست "دین" میبیند ولی "دین" باز هم دروغ میگوید و قضیه را میپیچوند. در انباری صداهای عجیبی می آید و "دین" کم کم مطمئن شده است که خطری او را تهدید میکند. سریع به صندوق عقب ماشین شورلت قدیمی خود میرود که باعث میشود خاطره های ما با دیدن این صحنه تکرار شود. "لیزا" و پسرش را به سینما میفرستد و خود تنها در حال مطالعه کتاب شکار پدرش است. اما این بار واقعا خطری او را تهدید میکند. شیطان چشم زرد رو به روی او ظاهر میشود. "دین" به شکل واضحی میترسد و به طرفش شلیک میکند، اما گلوله دردی را دوا نمیکند. شیطان چشم زرد "دین" را پرت میکند و درست موقعی که او ناامید شده است، چهره ی "سم" را برای یک لحظه میبینیم که به کمک او می آید.
شغل خانوادگی
"دین" بعد از به هوش آمدن متوجه میشود که "سم" تقریبا یک سال است که از قفس خارج شده است و دوباره مشغول شکار است. نحوه آزاد شدن "سم" را نمیدانیم ولی نویسندگان سریال تا اینجا ثابت کرده اند که به خوبی میتوانند هنگامی که داستان به بن بست رسیده است، با به میان آورن یک موضوع دیگر، به سریال جان تازه ای ببخشند. پدر بزرگ "سم و "دین" همان کسی که شیطان چشم زرد به بدن او نفوذ کرده بود و باعث کشتن او شده بود، به نحوی دوباره زنده شده است و حالا یک خانواده شکارچی را گرد هم جمع کرده است. معلوم میشود که "سم" در طول این یک سال در کنار پدر بزرگ و دیگر اقوام شکارچیش، در حال شکار موجودات اهریمنی بودند و حالا که نزد "دین" آمده اند به این دلیل است که جن ها به یک دلیل نا معلوم، قصد کشتن "سم" و "دین" را دارند. و آن ها با مسموم کردن "دین" باعث شده بودند تا او توهماتی راجع به شیطان چشم زرد ببیند.
زندگی خارج از شکار
"دین" برای حفاظت از جان "لیزا"و پسرش، آنها را پیش "بابی" میبرد. کسی که یکی از شخصیت های دوست داشتنی داستان بود و معلوم میشود که او هم از برگشتن "سم" باخبر بوده است. دلیل اینکه هیچکدام به "دین" خبری نداده اند این است که او زندگی شاد و خارج از گرفتاری داشت و آنها نمیخواستند تا دوباره پای او به این مهلکه باز شود. خانواده "کمپل ها" که همه اقوام مادر "سم" و "دین" بودند با کمک "سم" و "دین" به شکار جن ها میروند. آن ها در خانه "لیزا" کمین میکنند تا جن ها وارد شوند ولی غافلگیر میشوند و "دین" دوباره توسط آن ها مسموم میشود. "سامودل" پدر بزرگ آن ها هم یکی از جن ها را زنده دستگیر میکند ولی نکته اینجاست که او انگار نمیخواهد تا "سم" و "دین" از این موضوع با خبر شوند به همین خاطر به سرعت از خانه خارج میشوند. این حرکت واقعا مشکوک بود و بعید نیست همین جن ها باعث برگشتن "سم" از جهنم شده باشند. "دین" تصمیم میگیرد که پیش "لیزا" بماند و به "سم" و خانواده شکارچی مادریش نپیوندد.
نکات این قسمت
یکی از موضوعاتی که انتظار میرفت در قسمت اول مشخص شود، ماهیت "چاک" به ظاهر پیامبری بود که در آخر فصل پنجم غیب شد و شک و شبهه هایی از ماهیت خود به جاگذاشت.
نکته دیگر برگشتن ساده "سم" از قفس "لوسوفر" بود. چون ما در طی فصل های پیش متوجه شده بودیم که خارج شدن از جهنم و قفس "لوسوفر کار خیلی دشواری است. امیدوارم نویسندگان سریال، دلیل قانع کننده ای ارائه دهند.